انسان های هم فرکانس همدیگر را پیدا می کنند
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افقهای دور و نزدیک انگار. جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند یک روزی یک جایی است که باید با هم ، برخورد کنند… آنوقت…
میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق
اصلا میشوند هم شکل… مهرشان آکنده از همه ….
حرفهایشان میشود آرامش…
خنده شان، کلامشان می نشیند روی طاقچه دلتان نباشند دلتنگشان میشوی
هی همدیگر را مرور می کنند
از هم خاطره می سازند….
مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند و یادمان باشد
حضور هیچکس اتفاقی نیست.
امروزچه روز خوبیست روز قشنگ کودک
روزجهانی توست باشد بر تو مبارک
پوستهر کی یه رنگه سرخ و سیاه و سفید
هرآدمی را خدا به یک شکلی آفرید
اگرباشیم متحد جهان میشه گلستان
ماهمه را دوست دارم ما بچه های ایران
دوست خوبم سلام
امیدوارم که همه یروزهای زندگیت خوب و قشنگ باشن. به مناسبت روز جهانی کودک شعری زیبابرایت فرستادم تا بخونیش و یه نقاشی زیبا در موردش برایم بکشی و بفرستی.
منتظر نقاشی زیبایت هستم .
دوست تو کتابخانه پستی داراب
مهرماه98
ایجاد انگیزه و آینده نگریامروز، موفقیت و شادمانی فردا
با فرزندتان درباره آینده صحبت کنید؛ ببینید کودکتان برای بزرگسالیاش چه خوابی دیده است؟ چه میخواهد و در آینده فکر چه شغلی را در سرمیپروراند؟ درباره علایق و تمایلاتش بپرسید تا از میان صحبتهایش به آنچه کودک راهیجان زده میکند پی ببرید؛ سپس از او بپرسید چرا این شغل یا کارها را دوست دارد؟
پدربا ناراحتی وارد منزل میشود؛ کیفش را به زمین میکوبد و با ناله از زندگی سخت گلهمیکند، در حالی که به پسر کوچکش چشم میدوزد که مشغول درس خواندن است میگوید:تا می تونی درس بخون بابا جون تا مثل من نشی، مثل پسر عموت بشی که درس خوند والانهمه چی داره.» کودک به فکر فرو میرود، فکری عمیق که چطور میتواند آیندهایروشن داشته باشد.
حتماًشما هم که کودکی در خانه دارید بسیار به آیندهاش فکر میکنید و هزاران نقشه در ذهنخود برای او و فرداهایش طراحی میکنید. شاید در کنار شما هم افراد زیادی هستند کهبا وجود درس خواندن و مدارک بالا، شغل مناسبی ندارند و نسبت به آینده خود بسیار ناامیدند و منتظر معجزه! و این موضوع نگرانی شما را دو چندان میکند.
بگذارید خیالتان را راحت کنم با نقشه کشیدن و خیال پردازی کودکشما انسان سرشناس و موفقی نمیشود؛ اگر فرزند موفق و پویا میخواهید باید دست بهکار شوید و به قول معروف مرد عمل باشید. منتظر آینده نمانید آینده دلبند شما همینلحظاتی است که به سادگی و آهستگی از کنارتان عبور می کند و متوجه نمی شوید. چه میدانید! شاید همزمانی را از دست داده باشید.
از کجاشروع کنیم؟
به نظرتان برای اولینقدم از کجا شروع کنیم؟ به نظر ما اولین و بهترین مکان منزل شماست آن هم زمانی کهبا فرزندتان بازی میکنید. مهم نیست کودک شما چند سال دارد، مهم این است که هنگامبازی همیشه او برنده نباشد؛ یعنی اگر دفعه قبل او پیروز بازی بوده این بار نوبتشماست. بگذارید طعم شکست را بچشد و بداند که همیشه نمیشود برنده بود.
هر قدر دلبندتان ناله و گریه کرد باز هم زیر بار نروید. زمانیکه به سنین بالاتر رسید با او رقابت تنگاتنگی داشته باشید تا از پیروز شدن لذتبیشتری ببرد. به فرزندتان انگیزه بدهید؛ برای درس، کار، آینده و نگذارید دیگران اورا نا امید کنند. یک شبه نمیشود ره صد ساله رفت، برنامه ریزی دقیق میخواهد. بهتر استبدانید انسانها از بدو تولد به طور طبیعی، دارای انگیزه یادگیری هستند. تلاش كودك برایدسترسی به یك اسباب بازی، تلاش وی برای راه رفتن، كوشش برای خوردن بدون كمك دیگرانو. مثالهایی از انگیزههای طبیعی آنها برای یادگیری است؛ پس کار زیاد سختیندارید، فقط اینکه باید انگیزه را در او حفظ و تقویت کنید.
نمیدانم داستان زندگی ادیسون را شنیدهاید یا نه؛ اما گفته میشوداو پدری عصبانی و تند خو داشت؛ زمانی که کوچک بود پدرش به خاطر ضربه سختی که بهگوش ادیسون وارد آورده بود او را برای همیشه از نعمت داشتن شنوایی دو گوش محرومکرد واو فقط یک گوش برای شنیدن داشت!؟ زمانی که از توماس پرسیده شد با وجود اینپدر عصبانی و نقص عضو او چطور انسان موفقی شده است؟ ادیسون در پاسخ گفت: به خاطرمادرم، چون او همیشه در گوشم زمزمه میکرد (من مطمئنم تو انسان بزرگ و موفقی خواهیشد)» میبینید، مادر ادیسون تنها با یک جمله به کودکش انگیزه میداد.
راههایدیگر
برای قدم بعد سرزنش و مقایسه بچهها را فراموش كنید. آیندهکودکتان را با گفتن جملاتی مثل اینقدر خنگ نباش»، تو هیچی نمیشی» نکشید. اگربخواهید با میزان هوشمندی بچهها فخرفروشی كنید آنها را در فشار روانی قرار میدهیدو از همه مهمتر این كه دوران كودكی را از آنان میگیرید. خلاقیت رادر كودك رشد دهید. یكی از راههای رشد خلاقیت اینست كه به جای این كه همه چیز راحاضر و آماده در اختیارش بگذارید، به وی كمك كنید تا از وسایل و ابزارهای دم دستیو غیرقابل استفاده، وسایل مورد نیاز خودش را بسازد. به او فرصت دهید فكر كند كهچگونه میتواند به كمك یك لوله مقوایی كه از انتهای یك دستمال كاغذی رولی باقیمانده است و چند تكه پارچه، چسب و. یك جامدادی رومیزی بسازد.
با فرزندتان درباره آینده صحبت کنید؛ببینید کودکتان برای بزرگ سالیاش چه خوابی دیده است؟ چه میخواهد و در آینده فکرچه شغلی را در سر میپروراند؟ درباره علایق و تمایلاتش بپرسید تا از میان صحبتهایشبه آنچه کودک را هیجان زده میکند پی ببرید؛ سپس از او بپرسید چرا این شغل یاکارها را دوست دارد؟
آینده را دنبال کنید
بعد از این که به سنین بالاتر رسید کار آینده نگری وانگیزه سازی برای فرزندتان را جدیتر دنبال کنید. شمابعد از گذشت چند سال حالا میدانید تصمیم او برای شغل آیندهاش چیست؟ قطعاً درشانزده سالگی او رشته تحصیلی خود را انتخاب میکند و در همان زمان شغل خود را همبر میگزیند. بنابراین وقت آن رسیده که از دلبندتان بخواهید تصمیم حتمی خود رابگیرد.
راهرا برای رسیدن به کشاورزی، مکانیکی، پزشکی، روان شناسی و هر کدام را که مایل استهموار کنید. بزرگترین کمک شما در این سن به او آن است که هر چه بیشتر وی را با شغلآیندهاش آشنا سازید. بگذارید در کنار تحصیل، در یک مزرعه مشغول به کار شود، درمکانیکی آموزش ببیند، کتابهای روان شناسی و . را در اختیارش قراردهید. حتی با یک کارشناس تحصیلی در این باره صحبت کنید، من مطمئنم آنها از ایناتفاق خوشحال میشوند.
لذتبخش نیست زمانی که فرزندتان وارد دانشگاه میشود از همکلاسی هایش چندین قدم جلوتراست و در واقع تجربه دارد؟ جالب نیست آنچه در کتاب مثال میآید او به چشم خود دیدهاست؟
هرگز نگویید زود است و هنوز وقت هست؛ این بزرگتریناشتباه ممکن از طرف شماست.
بنابراین
انگیزه واقعی و بلند مدت برخواسته از درون انسانها میباشد.اگر كودكان انگیزهای برای یادگیری ندارند، بدین دلیل است كه موانعی بر سر راهانگیزههای طبیعی آنها به وجود آمده است. پس راه را برای اندیشه و انگیزههایآنان باز کنید؛ آینده فرداست اما از همین امروز باید آن را ساخت.
آینده کودکانمان را به زیبایی بسازیم
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتابخانه پستیداراب – مهر ماه 98
هوشنگ ابتهاج
هوشنگ ابتهاج (سایه)
امیر هوشنگ ابتهاج معروف به ه.الف سایه» مردی ازجنس شعر و ادب فارسی که شعر های وی طرفداران زیادی دارد. این شاعر بنام ایرانی در۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد.
پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستانپورسینای این شهر بود.
وی در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بودو این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعد هاکه ایران غرق خون ریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانهاشبا گالیا سرود.
درسال ۱۳۳۷ با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند بهنامهای یلدا ۱۳۳۸»، کیوان ۱۳۳۹»،آسیا ۱۳۴۰»، و کاوه ۱۳۴۱'' میباشد.
از سال۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیاو پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگانترانه اجرا شده است.
هوشنگ ابتهاج درسال ۱۳۱۸با موسیقی و سرودن شعر آشنا گردید. وی در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیمابرود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع اوکه اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛دنبال کرد.
هر چه گفتم جملگی از عشقخاست
جز حدیثِ عشق گفتن دلنخواست
حشمتِ این عشق از فرزانگیست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست
دل چو با عشق و خرد همرهشود
دستِ نومیدی ازو کوته شود
گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست
من آن ابرم که میخواهد ببارد دل تنگم غریب این در و دشت |
ای دوست شاد باش که شادی سزای توست صبح امید و پرتو دیدار و بزم مهر
|
کانون پرورش فکریکودکان و نوجوانان کتابخانه پستی داراب – شهریور 98
تاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (س) مشخص نیست.
اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاهچراغ(س) بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی "شاهچراغ"(س) تعیین شود.
در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در "طوس خراسان" بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد» و جناب سید علاءالدین حسین» برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از ن و مردان تشکیل شده بود.
خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت مأمون» دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.
حاکم شیراز مردی به نام قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در "خان زنیان" در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند.
لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: الان خبر رسید که ولیعهد [امام هشتم علیه السلام ] وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدندو با لباس مبدّل پراکنده شدند.
بهرحال حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه "سردزک" که مرقد ایشان در این منطقه واقع است ، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید.
قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود ، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت.
هنگامی که قتلغ دانست که از طریق ستیز مسلحانه از میان بردن آنان را ندارد از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند .سپس به دستور قتلغ خان » خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند.
با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند ،حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.
در اوایل قرن هفتم ،شیراز تحت سلطه أبوبکر بن سعد مظفر الدین» قرار گرفت. وی انسانی مؤمن بود که به نشر دین اسلام علاقه داشت و به علما و مومنان احترام می گذاشت و سادات را دوست می داشت. وزراء و مأموران دولتی او نیز اینجنین بودند که از جمله آنان می توان امیر مسعود بن بدرالدین» را نام برد که انسان بخشنده ای بود ، آبادانی سرزمین ها و بهبود وضع مردم از اهداف او بود ، به زیبایی و تنظیف شهر شیراز که پایتخت حکومت به شمار می رفت ، همت گمارد و بنایا ویران و خرابه های آن را آباد نمود.
او علاوه بر دستور آبادانی شهر شیراز ، دستور داد محلی که سید احمد در آن به شهادت رسیده بود را آباد کنند. در هنگام إعمار بنا و خالی نمودند آوارها ، کارگران به بدن تازه جوانی بلند قامت با سیمایی زیبا روبرو شدند که به علت ضربه شمشیری در سرش کشته شده بود . کارگران او را از خاک خارج نموند و امیر مسعود را مطلع ساختند که او به همراه برخی از مسئولین تحقیق به آن محل آمد که پس از تحقیقاتی بسیار ، وجود دلائلی نظیر انگشتری که روی آن نوشته شده بود العزة لله ، أحمد بن موسی» با توجه به وقایع تاریخی که نقل شده بود ، ثابت شد که این بدن أحمد بن موسی است.
و هنگامی که مردم شیراز بدن شریف را دیدند که پس از چهل سال از شهادت ایشان ، از زیر آوار خارج شد در حالی که هنوز تازه و دست نخورده بود ، دانستند که صاحب این بدن که أحمد بن موسی فرزند امام موسی کاظم از اولیاء الله است و به حقانیت تشیع تقین آوردند و بسیاری از مردم شیراز به تشیع روی آوردند.
سپس مسعود بن بدر الدین دستور داد در همان جا که بدن ایشان را انجا یافته بودند بر بدن شریف نماز بخوانند و همان جابا احترام و تجلیل در حضور علماء و بزرگان شیراز به خاک بسپارند و بر روی آن بنایی وسیع و زیبا بسازند تا زائران و عابران آن مزار را زیارت نمایند .این بنا تا سال 658 ه ق فوت ملک مظفر الدین پا بر جا ماند.
درباره پیدا شدن مدفن حضرت احمد بن موسی (س) حکایت دیگری نیز نقل شده است که توجه به آن دلیل نامیده شدن آن حضرت به "شاهچراغ" را نیز روشن می کند:
تا زمان امیر عضدالدوله دیلمی» کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (ع) اطلاعی نداشت و آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمی رسید که در اطراف آن، خانه های متعدد ساخته شده بود. از جمله پیرزنی در پایین آن تل، خانه ای گلی داشت و در هر ، ثلث آخر شب می دید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک می درخشد و تا طلوع صبح روشن است، چند مراقب می بود،روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت با خود اندیشید شاید در این مکان،مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد، بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه نمایم.
هنگام روز پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید.امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند.درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند، هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند. اما امیر که مردی روشن ضمیر بود گفت: اولین شخصاً به خانه پیرزن می روم تا از موضوع آگاه شوم».
چون فرا رسید شاه به خانه پیرزن آمده و دور از خدم و حشم آنجا خوابید و پیرزن را فرمود هر وقت چراغ روشن گردید مرا بیدار کن .چون ثلث آخر شب شد پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قوی تر از دیگر شب های جمعه مشاهده کرد و از شدت شعفی که به وی دست داده بود بر بالین امیر عضدالدوله آمده و بی اختیار سه مرتبه فریاد زد: شاه! چراغ».
امیر بیدار شد و ناگهانی از خواب پریده و چشمش را متوجه سمتی نمود که پیرزن چراغ را به او نشان می داد و چون علنا و آشکارا چشمش نور چراغ را دید در شگفتی عجیب بماند و چون رو به سمت چراغ بر بالای تل برآمد اثری از چراغ ندید و چون به پایین آمد باز نور چراغ با روشنایی زیاد خود نمایی می کرد،خلاصه اینکه امیر شخصی را جهت کاوش در آن منطقه مامور می کند و. مقبره فرزند ارشد موسی بن جعفر(ع) حضرت شاهچراغ پیدا می گردد و به دستور امیر بر بالای آن جایگاهی ساخته می شود که تا امروز زیارتگاه عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت است.
دنیای کودکانه ، صمیمی ترین دنیایی است که هر لحظه بارها آرزو می کنیم تا کاش می شد یک بار دیگر به این دنیای کودکانه قدم بگذاریم !
روز ادبیات کودک و نوجوان مبارک . . .
چند سالیست که روز هیجدهم تیرماه، یعنی سالروز کوچ مهدی آذریزدی»، روز ملی ادبیات کودک و نوجوان خوانده شده است. در طول این سالها بعضاً این پرسش اذهان را گزیده و گاهی در خلوت و زمانی در جلوت بر زبانها نیز جاری شده است که چه نسبتی میتوان برقرار کرد میان سالروز مرگ یک نویسنده با روزی که علی القاعده میبایست فرخندهاش خواند و گرامیاش داشت؟»
شاید پاسخ این پرسش در حیات و ممات مهدی آذریزدی» و سبک و اسلوب خاص او در زندگی نهفته باشد. نویسندهای که همواره چنان قلم زد که بتوان او را مصداق تمام و کمال یک نویسنده بومی و ملی دانست و در طول حیاتش تا زمانی که سایهاش را از سر ما برگرفت، چنان قدم برداشت که گویی میخواست پس از خود، پاسخ گوی این پرسش باشد.
مهدی آذریزدی» یکی از پرتیراژترین نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان بود که از محرومترین طبقات اجتماعی برخاسته بود. او سواد را نه در شکل و شمایل متعارف روزگار که از طریق تلاش و تکاپوی مستمر و بلاوقفه خود و عشق و علاقه بی زوالش به کتاب و خواندن فرا گرفته بود. از اینرو او نه تنها نماینده ادبیات ملی ماست، بلکه خود نیز حاصل آن است. او نه تنها خالق این ادبیات که مخلوق آن نیز هست.
محمد علی اسلامی ندوشن» در نوشتاری تحت عنوان در حجله کتاب» او را جوان لق لقی، لاغر اندام، با قبای بلند و ریش نودمیده و سر نمره دو زده» توصیف میکند که در یک کتابفروشی واقع در بازار میر» یزد کار میکند. او در این کتابفروشی، نه تنها کار، که زندگی میکند و کتاب میخواند. او با همین روال و سلوک مستمر، قریب به پنجاه سال در چاپخانهها و کتابفروشی ها کار کرد و خواند و نوشت. ثمره این تلاش بی وقفه، بیش از بیست عنوان کتاب فاخر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بود.
مجموعه هفتگانه قصههای خوب برای بچههای خوب» از معروفترین کتابهای او بود که در ذهن و خاطره چند نسل از فرزندان این خاک و بوم ماندگار شد. او در این مجموعه به ترتیب قصههای کلیله و دمنه، مرزبان نامه، سندباد نامه و قابوس نامه، مثنوی معنوی، قرآن کریم، منطق الطیر و مصیبت نامه و الهی نامه و گلستان سعدی را به شهد خامه پرقوت خویش درآمیخت و در کام کودکان و نوجوانان ریخت.
گذر زمان و خلق آثاری از این دست در طول سالها گرچه صورت» او را روز به روز تکیدهتر ساخت اما هرگز منجر به اندک تغییری در سیرت» بی آلایش و بی ادعای او نشد. چندان که حسین مسرت» -نویسنده و پژوهشگر-درباره او مینویسد:
آذریزدی از آن مردمی است که خودشان را در کتاب سوزاندند و خاکسترنشین کتاب شدند.مانند ققنوس، آن پرنده عاشق که از آتش و خاکستر خود هماره آفریده میشود. آذریزدی هم همواره با کتاب آتش میگیرد، خاکستر میشود و بار دیگر از خاکستر خویش کتاب میآفریند. این همه زندگی آذریزدی است-نه کلامی بیش و نه کلامی کم»
از اینروست که میتوان سالروز کوچ آذریزدی را، بسان زادروز او فهم کرد و اطلاق روز ملی ادبیات کودک و نوجوان به آنرا بهانهای ساخت برای ارج نهادن به خاکسترنشینهای کتاب. یعنی آنان که به سحر کلمه و اعجاز ادبیات میتوانند نقصان و تنگناهای دنیای بیرون را با استغنا و وسعت دنیای درون معاوضه کنند و بدل به آذریزدی شوند. تا مبادا روزی بچههای خوب» از قصههای خوب» محروم بمانند.
حرفهای ما هنوز ناتمام.
تا نگاه میکنی
وقت رفتن است،
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود
آی.
ای دریغ و حسرتِ همیشگی
ناگهان چقدر زود
دیر میشود
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هرچه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروزنیز روزمبادا
باشد!
وقتی تونیستی
نه هست های ما
چوانکه بایدند
نه بایدها.
هرروز بی تو
روز مباداست
در دوم اردیبهشت ماه 1338 درشهرستانگُتوند خوزستان متولد شد.دوران کودکی وتحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به دزفول رفت.امین پوردر سال 1357 دیپلم تجربی گرفت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته دامپزشکی دردانشگاه تهران آغاز کرد. وی در سال 1358 با انصراف از رشته دامپزشکی، به جمعدانشجویان علوم اجتماعی پیوست. قیصر امین پور مجدداًدر سال 1363 تغییررشته داد و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاهتهران دنبال کرد و در بهمن ماه سال 1376 با دریافت مدرک دکترای زبان و ادبیاتفارسی از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد.
دکتر قیصر امین پور از زمرهِ شاعرانی بودکه از همان آغاز فعالیت های حوزه هنری به جمع گروه شعر آنجا پیوست و همگام با سایرشاعران فعال حوزه هنری در بسیاری از شب های شعر برگزار شده در جبهه های دفاع مقدسشرکت کرد و در مناطق مختلف عملیاتی به شعرخوانی پرداخت.او عضو شورای شعر و ادبیاتحوزه بود و در تشکیل جلسات شعرخوانی و نقد و بررسی شعر و تشویق و ترغیب شاعرانجوان انقلاب نقش مؤ ثر و ارزنده ای داشت. سپس به جمع نویسندگان و شورای سردبیریمجله سروش نوجوان پیوست .همچنین دکتر امین پور به تدریس زبان و ادبیات فارسی دردانشگاه اشتغال داشت. وی در آخرین روزهای سال 1377 دچار سانحه تصادف در جاده کنارهشمال گردید و به شدت مجروح شد.شدت جراحات وارده به دکتر امین پور به حدی بود که ویبه دفعات تحت عمل های مختلف جراحی قرار گرفته و برای ادامه معالجات برای مدت کوتاهبه کشور انگلستان اعزام شد. وی در سال 1381 تحت عمل پیوند کلیه قرارگرفت و بهبودی نسبی یافت.دکتر قیصر امین پور در سال 1367 از مؤ سسه گسترش هنر،جایزه ویژه نیما یوشیج را دریافت کرد. همچنین در سال 1378 از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی به عنوان یکی از شاعران برتر دفاع مقدس در دهه های 60 و 70 برگزیدهشد.سر انجام در آبان ماه 1386 درگذشت.
آثار
تنفسصبح - در کوچه آفتاب - مثلچشمه ، مثل رود- ظهر روز دهم -آینههای ناگهان -گلها همه آفتابگردانند- بی بالپریدن طوفان در پرانتز -به قولپرستو " مجموعه شعر نوجوان" -سنت و نو آوری در شعرمعاصر
حسین منزوی
در اول مهر 1325 در زنجان در خانوادهای فرهنگی متولد شد .
او ازسنین جوانی سرودن شعر را آغاز كرد و در سال 1346 به عنوان شاعری مطرح و تاثیر گذاردر جامعه مطرح شد و غزلهای او مورد توجه غزل سرایان قرار گرفت . او در سال 1346وارددانشگاه شد و در دانشكده ادبیات تهران ثبت نام كرد . اما دیری نمی گذرد كه در مییابد ، این رشته نمی تواند انتظارات اش را بر آورده كند ، به همین دلیل در سال1350 درس را نیمه كاره رها می كند
او در همان سال مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل را منتشر می كند . این كتاب دربخش شعر جهان جایزه فروغ فرخزاد را كه در آن دوران جز معتبرترین جوایز ادبی ایرانبه شمار می رفت را دریافت می كند . پس از انتشار این كتاب ، منزوی تصمیم به ادامهتحصیل در رشته علوم اجتماعی می گیرد . اما این این رشته را نیز نیمه كاره رها میكند و در صدا و سیما مشغول به كار می شود و در این دوران برنامه یك شعر یك شاعر راتهیه وكارگردانی می كند .
در همین سالها منزوی بسیاری از ترانه ها و تصنیفهایش را می سازد كه آنها نیز مورد توجه قرار میگیرد و تعدادی از این ترانه هاتوسط خوانندگان مطرح آن روز خوانده می شود . منزوی پس از انقلاب به زنجان (محلتولدش) باز می گردد و تا پایان عمر در آنجا اقامت می كند . دردوران اقامتش ، درزنجان بیكار نمی نشیند و به ساختن ترانه و تصنیف می پردازد . او تا پایان عمرهمچنان به كار خود ادامه داد .
منزویپیشنهادهایی به غزل امروز داد . او همانند نیما كه تحولی شگرف در شعر به وجود آورد، تحولی در غزل معاصر به وجود آورد . او در دوره ای غزل سرود كه همه منتقدان فكرمی كردند عمر شعر كلاسیك و غزل به پایان رسیده است . اما منزوی ثابت كرد كه غزل ازپتانسیل بالایی برخوردار است و نمی توان آن را نادیده گرفت .
منزوی درشعر سپید نیز دستی داشت ، شعرهای سپید او گاهی حتی با شعر بزرگترین شاعران سپیدسرا پهلو می زند . منزوی موسیقی را خوب می شناخت . صدا و خط خوبی نیز داشت .
سرانجامحسین منزوی كه مدتها ازبیماری قلبی رنج می برد ، در 16 اردیبهشت ماه 1383 در كمالناباوری زندگی را با همه عشقی كه به آن داشت وداع گفت .
ازجمله آثار حسین منزوی عبارتند از :
ترجمهمنظومه ترکی حیدر بابا»ی استاد محمد حسین شهریار (1369 )
باعشق در حوالی فاجعه (1371 )
اینترک پارسی گوی/ بررسی شعر استاد شهریار(1372 )
ازشوکران و شکر (1373 )
باسیاوش از آتش (1375 )
ازکهربا و کافور (1376 )
ازترمه و تغزل / برگزیده غزل ها و شعرهای نیمایی و سپید (1376 )
بههمین سادگی / شعرهای بی وزن (1378 )
باعشق تاب می آورم / شعرهای نیمایی (1378 )
اینکاغذین جامه (1379 )
ازخاموشی ها و فراموشی ها (1381)
تغزلیدر باران ( 1381)
ومجموعه اشعارش در یک مجلد 1048 صفحه در سال 1388 با همت برادرش بهروز منزوی وبکوشش حسین فتحی توسط انتشارات آفرینش و نگاه در دسترس دوستدارانش قرار گرفت .
مولای مهربان غزل های من سلام!
سمت زلال اشک من، آقای من سلام!
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز؛
آبی ترین بهانه دنیای من سلام!
قلبی شکسته دارم و شعری شکسته تر،
اما نشسته در تب غوغای من سلام!
ما بی حضور چشم تو این جا غریبه ایم …
دستی، سری تکان بده، مولای من؛ سلام!
تقدیم چشمهای تو این شعر نا تمام
زیباترین افق به تماشای من سلام!
اگر باشی محبت روزگاریتازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
دل من نیز با تو بعداز آن پاییز طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
حسین منزوی غزل سرای معاصر
دوباره سبز کن این شاخهی خزان زده را
دوباره در تن من روح نوبهاران باش
بدین صدای حزین، وین نوای آهنگین
به باغ خستهی عشقم، هزاردستان باش
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتابخانه پستی داراب – خرداد 98
چیزی کم نداری در راه رسیدن به خواسته های درست…
کنجکاوی ، در بساط نوجوانی ات یافت می شود ؛
به شرطی که به موقع و به جا از آن بهره بگیری . . .
آرزوهای دور و دراز توست که به تکه تکه این دنیای بزرگ، امید و جنبش
می بخشد؛
پس تنفس کن هوای زندگی و شور و سازندگی را.
بگذار آسان و بی کاستی،
شعله های کوچک اندیشه و احساس در تو شکوفا شود!
این تردیدها، نشانه های خوبی است که تو را به ساحل امن آرامش می رساند
اگر سرکوبشان نکنی و بهانه بی حالی و بی تحرکی نسازیشان،
بلکه قدرشان را بدانی و از آنها پلی بسازی به سوی بزرگ ترهایی که حالا
از مزرعه تجربه و علمشان،
خوشه های کمال می چینند.
تو به جمع گرم ساقه های سبز و نوجوان پیوسته ای و این ،
سرآغاز شاد و شیرین جست و جوگری توست . . .
روز نوجوان مبارک باد
مسوولیت پذیری
پیامبرخدا صلى الله علیه و آله:
خداوندمتعال از هر سرپرستى نسبت به آنچه سرپرستى اش را به او وا گذار کرده است بازخواستمى کند
خواه از آن به خوبى سرپرستى (نگهدارى) کرده باشد، یا تباهش کرده باشد .حتى از مرد، درباره
خانواده اش بازخواست مى شود .
داستان
فردی از روی کنجکاوی باهدف شناخت واکنش دیگران نسبت به مسایل پیرامون، میخی را در چهارچوب درب سازمانی کهمحل تردد بود کار گذاشت. نفر اول وارد شد و بدون اینکه میخ را ببیند از درب گذشت.نفر دوم که از چهارچوب درب میگذشت میخ را دید ولی بی توجه به آن گذشت. نفر سوممیخ را دید و پیش خود گفت وقتی کارم تمام شد بر می گردم و میخ را از چهارچوب درببر میدارم تا برای کسی خطر ایجاد نکند. نفر چهارم به محض رویتمیخ و شناخت خطر میخ در محل تردد، بلافاصله میخ كشی آورد و میخ را درآورد و سپس بهكار خود رسیدگی كرد.هر فردی نسبت به مسایل واكنشی دارد.
نفر اول مانند افراد بادرجه شناخت پایین و بی توجه به محیط پیرامون خود. نفر دوم شناخت پیدا كرد ولیمسوولیت پذیری نسبت به خطرات آن مساله برای دیگران را نداشت. نفر سوم، دارای شناختو مسوولیت پذیری بود ولی وقت شناسی نداشت و پی به اهمیت و ضرورت مساله نبرده بود.نفر چهارم فردی با درجه شناخت بالا، مسوولیت پذیر، وقت شناس، درك بالا نسبت اهمیتمسائل و خطرات محیطی و اینكه اهل عمل.
چه دلهرههای دلکش و اضطرابهای غریبی است این ترانه رویش و این
عطش بیامان دانستن.
قدر پرسشهایت و قدر سردرگمیهایت در پاسخ درست را خوب بدان.
بگذار آسان و بیکم و کاست، شعله های کوچک اندیشه و احساس
در تو شکوفا شود. بگذار تا روح پاکت خوب را از بد تشخیص دهد.
باشد که در آینده، افتخار کشور عزیزمان باشی و قدمهای مهمی
در سربلندی آن در دنیا برداری.
دشمنان خداحلقه حلقه دور خانه اهل بیت عصمت و طهارت را گرفتهاند. گوش
به زنگ. یکی یکی میشمارند.نفسهای امام، ذکرهای امام، نمازهای امام و
نالههای امام را. فضای سامرا همانقدرمسموم است که جگر امام.
آسمان و زمین همانقدر تنگ است که حلقه محاصره منزل امام.
حتی حرف زدن با اطرافیان دشوار است که دیوارهای خانه گویا چشم و گوش
دشمنان هستند.
چشم و گوش دشمنانی که شاید خود نیز علت این عداوت را ندانند.
کور و بیمقدار هستندکه نمیدانند انکه در محاصره گرفتهاند و آرزوی شهادتش
را میکشند، مهربانترینانسان روی زمین است.
اگر قدم پیش بگذارند و چیزی از امام طلب کنند، سخاوتش راخواهند دید.
هزاران افسوس که نمیخواهند ببینند.
نمیدانند بهار رد پای امام را میجوید تاسبز شود.
نمیدانند ستارهها به امید درخشیدن بر بام خانه آن حضرت است که سوسو میزنند.
نمیدانند و دشمنی از همین ندانستن است که آغاز شده و قرنها ادامه دارد.
نادانیکه غربت امام حسن عسکری را رقم زد، سالهاست غربت و تنهایی
امام حجت بن الحسن راادامه میدهد.
گردان پشت میدون مین زمین گیر شد
چند نفر رفتن معبر باز کنن
۱۵ساله بود، چند قدم که رفت برگشت، گفتن حتما ترسیده
پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت :
تازه از گردان گرفتم، حیفه، بیت الماله و پا رفت
شهادت سپهبد قاسم سلیمانی به مردم شهید پرور و قهرمان دوست ایران عزیز تسلیت می گوییم!
حضرت امیر المومنین علیهالسلام
ناتوان ترین مردم کسی است کهنتواند دوستی برای خود
پیدا کند و ناتوان تر از او کسی است که دوستان خود را از
دست بدهد.
داستان
دو دوست در بیابانهمسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. یكی به دیگری سیلی
زد. دوستی كه صورتشبه شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت: امروز
بهترین دوستم مرا سیلی زد.
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند وتصمیم گرفتند حمام كنند
ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستشاو را نجات داد.او بر
روی سنگ نوشت: امروزبهترین دوستم ،زندگیم را نجات داد .
دوستی كهاو را سیلی زده و نجات داده بود پرسید: چرا وقتی سیلی ات زدم ،بر روی
شن و حالابر روی سنگ نوشتی ؟» دوستش پاسخ داد :وقتی دوستی تو را ناراحت
می كند باید آن رابر روی شن بنویسی تا بادهای بخشش آن را پاك كند. ولی وقتی به
تو خوبی می كند بایدآن را روی سنگ حك كنی تا هیچ بادی آن را پاك نكند.
25 آذر ماه شروعهفته پژوهش می باشد . به همین خاطر چند آزمایش علمی ساده برای شما ارسال میکنم .امیدوارم که بتوانید آنها را انجام دهید و به سادگی یک پژوهشگر شوید .
شعبده بازی با آب وهوا |
آیا می توانید دستمال کاغذی را زیر آبببرید، ولی آن را خشک نگه دارید؟ می توانید به راحتی آن را امتحان کنید.
برای این کار به وسایل زیر نیاز داریم.
- یکظرف برای پر کردن آب
-یک لیوان
- یک دستمال کاغذی
- 1اول از همه دستمال کاغذی را طوری داخل یک لیوان قرار دهیدکه وقتی لیوان را وارونه می کنید، نیفتد.
-2 لیوان را وارونه کنید و آن را مستقیم داخل آل فرو ببرید.
-3 حالا لیوان را از آب بیرون بیاورید.
چه اتفاقی می افتد؟
آیا دستمال خیس شده است؟ حتما جواب شما منفیاست. دلیلش این است که لیوان پر از هوا بود. آب نمیتواند هوا را بیرون کند و دستمال خشک می ماند. اگرلیوان را کج کنید، چه اتفاقی می افتد؟
بله درست است، دستمال درونلیوان خیس می شود. زیرا آب، جای هوای داخل لیوان را می گیرد.
گردبادی در بطری |
در اینآزمایش شما یاد می گیرید که در یک بطری گردباد درست کنید. شما می توانید به کمایلی که در خانه تان وجود دارد گردباد درست کنید، البته این گردباد بسیار کم خطرتر از گردبادهای واقعی است.
وسایل مورد نیاز
آب
یک شیشه ی پلاستیکی تمیز با درپوش
اکلیل
مایع ظرفشویی
دستورالعمل
-1 سه چهارم شیشه یپلاستیکی را آب بریزید.
2. چند قطره مایع ظرفشوییداخل آن بریزید.
3. مقداری اکلیل تزئینیبرای بهتر دیدن گردباد داخل بطری بریزید.
-4. سرپوش بطری را محکم رویآن قرار دهید.
5. بطری را وارونه کنید وآن را از ناحیه ی گردن نگه دارید. شیشه را به سرعت به صورت حرکت دایره ایبچرخانید. حالا از چرخاندن بطری دست بردارید و داخل بطری را نگاه کنید. شما خواهیددید که یک گردباد کوچک در بطری ایجاد شده است.
چه اتفاقی افتاد؟
چرخاندنبطری به صورت حرکت دایره ای یک گرداب آبی ایجاد کرد که شبیه به یک گردباد کوچکاست. آب در اطراف مرکز گرداب به دلیل نیروی مایل به مرکز می چرخد.
فلفل های فراری |
وسایل مورد نیاز:
یک کاسه
مقداری فلفل
مایع ظرفشویی
مقداری آب
دستورالعمل:
کاسه را پر از آب کنید.
مقداری فلفل در کاسه یآب بپاشید.
حالا یک قطره مایعظرفشویی اضافه کنید.
فلفل ها سریع از مایعظرفشویی جدا می شوند. زیرا مایع کشش سطح آب را می شکند و کشش روی بقیه ی آب بهفلفل های شناور فشار وارد می کند و آن را از مایع ظرفشویی دور می کند.
چه نیاز دارید:
نکته: بخاطراستفاده از آتش این فعالیت حتما باید همراه با نظارت بزرگتر انجام شود.
روش انجام آزمایش ساده موشکی:
چه اتفاقی افتاد:
آتش هوای گرم در لوله استوانهای کیسهچای ایجاد میکند.هوای گرم بالا رفته و کیسه را به هوا میبرد.انفجار، فشار ازعوامل پرتاب کیسه به بالا است.اساسکار بر پایه قانون نیوتن است هر کنش واکنشی وجود دارد به مقدار مساوی در جهتمخالف آن”. در اینجا شما با آتشی که ایجاد کردید یک موتور سوخت ساختهاید.اینموتور هوای گرم را در لوله کیسه چای ایجاد میکند و باعث پرتاب کیسه با بالا میشود.درستمثل زمانیکه شما بادکنکی را باد میکنید و آنرا رها میکنید.تا زمانیکه هوای داخلبادکنک خالی میشود، بادکنک به سمت بالا پرواز میکند.در حالت بادکنک آن چیزی کهبه بیرون پرتاب میشود مولکولهای هوای درون بادکنک هستند و در آزمایش ساده موشکیسوخت باعث ایجاد نیروی پیشرونده و ایجاد فشار زیاد در زیر کیسه چای شده و این فشاربر روی نیروی جاذبه غلبه کرده و کیسه ما را به سمت بالا پرتاب میکند.درست شبیهحرکت موشکها و موتورهای جت است.
به سادگی پژوهش کن
هفته پژوهش گرامی باد
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتابخانه پستی داراب – آذر98
این سخن را نیز از على(ع) به یادداشته باشیم که فرمود:
دانشمندرا به خاطر علمش و بزرگسال را به خاطر سن او،
بایداحترام کرد.
داستان
پیرمردی تصمیم گرفتتا با پسر، عروس و نوه چهار ساله خود زندگی
کند. دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به
سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام،غذایش را روی
میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست
.
پسر وعروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره
پدربزرگ کاری بکنیم، و گرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک
میز کوچک درگوشه اتاق قرار دادند وپدربزرگ مجبور شد به تنهایی
آنجا غذا بخورد. بعداز اینکه یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و
شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد.
هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند، پدربزرگ فقط اشک
می ریخت و هیچ نمیگفت.
یک روزعصر، قبل از شام، پدر متـوجه پسر چهـار ساله خود شد
که داشت با چند تکـه چوب بـازی می کرد. پدر رو به او کرد و
گفت: پسرم، داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرینزبانی
گفت: دارم برای تو ومامان کاسه های چوبی درست می کنم که
وقتی پیر شدید، در آنها غذا بخورید! و تبسمی کرد و به کارش ادامه
داد.از آنروز به بعد همه خانواده با هم سر یک میز غذا می خوردند.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتابخانه پستی داراب
روز کتاب و کتابخوانی
کتاب، مقبولترین و نزدیکترین چیز به طبع آدمیان است که نه فراموش
میشود و نه تغییر مییابد. نگاه به کتاب، لذت تو را فزونی میدهد و میل
تو را در فراگیری دانش، شدیدتر میسازد. زبان تو را گویاتر، سخنان و بیان
تو را فصیحتر، جان تو را مسرورتر و سینه تو را فراختر میکند و برای
تو در دیدگاه عامه مردم، مقام و بزرگی و نزد بزرگان و مسئولان، دوستی
و احترام به ارمغان میآورد. از مطالعه کتابی در مدتی کوتاه و در عرض
یک ماه، مطالبی میتوان آموخت که درطول یک عمر، از زبان و دهان
مردم نمیتوان شنید.
کتاب، هم نشینی است که تو را خسته و ملول نمیسازد، دوستی
است که تو را فریب نمیدهد، رفیقی است که به تو آزار نمیرساند،
بلندنظر و جوانمردی است که تو را گرفتار یکنواختی و روزمرگی
نمیسازد و همسایهای است که در کار تو تأخیر روا نمیدارد.
کجاست مونسی مانند کتاب که نخوابد، مگر به همراه تو و سخن
نگوید، مگر هنگامی که تو خواسته باشی؟ در کجای جهان امین تر
از کتاب و رازدارتر از آن می یابی که رازهای تو را نگاه دارد و نگهبان
منافع تو باشد؟ کجاست اندرزدهندهای که تو را به نشاط آورد و
بازدارندهای که تو را شیفته خود سازد؟گویا همیشه و همه جا رسم
بر این بوده که هرکس کتابی امانت گرفت، پس ندهد یا بال و پر
شکسته به آشیان بازش آرد. حال صاحبان کتاب که محبوب خود را
با این سر و وضع بازمی یابند، نگفته پیداست.
درباره این سایت